English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6452 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
double accentric press U پرس خارج از مرکز بایاطاقان دوبل
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
double action press U پرس دو واکنشی
double action drawing press U پرس کششی دوکاره
double action cam drawing press U پرس کششی دو واکنشی
in the press U زیر چاپ
press U فشاراوردن
press U عصاره گرفتن
press U فشردن
press U قفسه
press U فشار دادن با انگشتان
press-up U از حالت زاویه به بالانس کشیدن
press up U از حالت زاویه به بالانس کشیدن
to press up U سوی بالافشار دادن
to press up U با فشار بالابردن
in the press U تحت طبع
press U له کردن
press U فشار دادن
press U مطبوعات
press U ازدحام کردن اتوزدن
press U فشردن زور دادن
press U وارداوردن
press U مطبعه
press U فشار
press U مطبوعات جراید
press U ازدحام
press U جمعیت
press U ماشین چاپ
press U دستگاه پرس
press U چاپ
press U بالا زدن وزنه از روی سینه به بالای سر
press U فشار روی دفاع
press U قاب راکت تنیس
press U تاکتیک دفاعی فشرده
press U دستگاه فشار
press U عامل موثر
press U ماشین فشار
press U دادن
press U چاپ فشار
oil press U چرخ روغن گیری
need press theory U نظریه نیاز- فشار
moulding press U منگنه
power press U پرس
mechanical press U پرس
liberty of the press U ازادی مطبوعات
letter press U نوشته وابسته به عکسها
letter press U مواد چاپی
legg press U تمرین تقویت عضلههای پا بافشار دادن وزنه به بالا با پاخوابیده به پشت
hydraulic press U پرس هیدرولیکی
hydrostatic press U منگنه ابی
oil press U دستگاه عصاری
press fit U پرس شده
press gallery U لژ نمایندگان مطبوعات
press gallery U جای ویژه مخبرین جراید درمجلس
press casting U ریخته گری فشاری
press cast U ریختن تحت فشار
press campaign U مبارزه مطبوعاتی
press brake U پرس خمشی
press board U مقوای فشرده
press bed U بخش زیرین پرس
press attache U وابسته مطبوعاتی
press agent U مامور اگهی و تبلیغ
pneumatic press U پرس بادی
plate press U پرس صفحه باتری
percussion press U پرس ضربهای
press hot U فشردن گرم
hot press U پرس کردن گرم
extrusion press U اشترانق پرسه
drop press U پتک خودکار اهنگری
briquetting press U پرس متعادل یا بالینگ پرس
c frame press U پرس با قالب "سی " شکل
cabbaging press U پرس هیدرولیک
clean and press U حرکت پرس وزنه برداری
clothes press U گنجه جا رختی
drill press U دستگاه مته
drill press U متهای که با فشار دست یاماشین چیزی را حفر میکند مته فشاری
copying press U منگنه سوادبرداری
crank press U پرس کششی اهرم
drawing press U پرس کششی
cutting press پرس قطع کننده [مهندسی]
filter press U صافی فشاری
bench press U پرس میزی
folding press U پرس خم کاری
hot press U مهره
hot press U منگنه ماشین اهار
press conference U مصاحبه مطبوعاتی
press conferences U مصاحبه مطبوعاتی
hot press U مهره کشیدن
hot press U جلادادن
hot press U برق انداختن
hot press U اهار زدن
freedom of the press U ازادی نگارش
baling press U بالینگ پرس
baling press U پرس متعادل
freedom of the press U ازادی مطبوعات
forging press U پرس چکش کاری
die press U فشردن
press key تکمه فشاری
press wheel U چرخفشار
press chamber U حفرهفشار
press bar U دستهفشار
pollen press U فشارگرده
lithographic press U چاپزغالی
garlic press U سیرخودکن
etching press U ماشینچاپقلمزن
wine press U چرخشت
treadle press U ماشین چاپ پایی
to send to the press U برای چاپ فرستادن
to press the button U دکمه را فشار دادن در راه انداختن چیزی یا کاری پیش قدم شدن
to press for an answer U با صرار یا فشار پاسخ خواستن
to press back U با فشار عقب بردن
to press against any thing U بر چیزی فشار اوردن بچیزی زور اوردن
press corps U گروهیازخبرنگارانکهباهمکارمیکنند
press cutting برش دهنده فشاری
press report U گزارش خبری
printing press U ماشین چاپ
to press ahead with U با زور ادامه دادن
yellow press U مطبوعات جنجالی
in the press conference U در مصاحبه مطبوعاتی
to press charges against someone U ازکسی قانونی شکایت کردن [کسی را متهم کردن]
To press ones luck . U لگد به بخت خود زدن
press release U مطلب مطبوعاتی
press releases U مطلب مطبوعاتی
gutter press U نگارش هایامطبوعات پست
stop press U خبریابخشیکهپسازچاپسایرقسمتهایروزنامهچاپشود
tiger press U حرکت از بالانس ساق دست به روی کف دست
solids press down U اجسام جامد سوی
punching press U پرس سوراخ کننده
punch press U پرس منگنه
press-ups U از حالت زاویه به بالانس کشیدن
press box U لژ مطبوعاتی جایگاه گزارشگران
press part U بخش فشرده
press boxes U لژ مطبوعاتی جایگاه گزارشگران
press vice U منگنه
press-gangs U دسته مامور جلب مشمولین
press gangs U دسته مامور جلب مشمولین
press-gang U دسته مامور جلب مشمولین
press-ganged U دسته مامور جلب مشمولین
press-ganging U دسته مامور جلب مشمولین
rolling press U الت فشاری برای دراوردن نمونههای چاپی
solids press down U دج ها سوی پایین فشار می اورند
straightening press U پرس مستقیم کنی
press mark U علامتی که جای کتاب رادرقفسههای کتابخانه نشان میدهد
sewing press U ماشین کتابدوزی
screw press U منگنه
screw press U قید
press law U قانون مطبوعات
press officer U سخنگوییکارگانیاموسسه
press gang U دسته مامور جلب مشمولین
die stamping press U پرس قالب گیری حدیدهای
press campaingn or stunt U مبارزه سیاسی بوسیله مقاله نویسی در روزنامه ها
press of sail or canvas U ان مقداربادبان که باد اجازه دهد
press cast process U فرایند ریخته گری فشاری
press of sail or canvas U بادبان بفراخور باد
press copy book U دفتر کپیه
drill press vise U گیره ماشینی
press (push) one's luck <idiom> U به شانس بستگی داد
to correct yhe press U چیز چاپ شده غلط گیری کردن
stretch press die U قالب انبساطی
rotating table press U پرس مدور
multi stage press U پرس چند طبقه
hand screw press U پرس پیحی دستی
gap frame press U پرس "سی " شکل
pressing: standing press U پایهفشار
power press extrusion U طریقه اشترانق پرس
i gave it a slight press U انرا کمی فشار دادم
Press the elevator button. U تکمه آسانسور رافشار بدهید
drop forging press U پرس اهنگری حدیدهای
the press of modern life U فشارو نیازمندیهای زندگی امروز
die stamping press U پرس حدیده
column screw press U پرس پیچی ستونی
dial feed press U پرس میزی گردان
beam bending press U پرس خم کننده میله
concrete tile press U پرس صفحهای بتن
air operated press U پرس بادی پنوماتیکی
dial feed press U پرس رولور
four column friction screw press U پرس اصطکاکی چهار ستونی
vincent friction screw press U پرس وینسنت
on the double U بدو رو
double U درایو دیسک که میتواند به داده روی دیسکهای دولبه دستیابی داشته باشد
double in U درو جفتی از انتهای خرک تا وسط ان
double U صفی که دادههای جدید می توانند به آنها اضافه شوند حتی به انتها
double U دیسکی که میتواند اطلاعات را در هر دو سو ذخیره کند
double U دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
on the double U فرمان بدو رو
double U استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
double U سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
double U تخته مداریکه هر دو سوی آن هادی باشد
do a double take <idiom> U با تعجب نگاه به کسی یا چیزی
double U ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
double U اندازه دو برابر
double U دو برابر بزرگتر
it is useful for a double p U برای دوکارسودمنداست
double U دوبار
double U استفاده از دو کلمه داده برای ذخیره سازی یک عدد با دقت بیشتر
double U دو بایت داده به عنوان یک کلمه برای داده آدرس
double U مربوط به درایو ROM-CD که دیسک را با دو برابر سرعت درایو معمولی می چرخاند
double-six U دوطرفشش
double in U 081 تو
double U مضاعف نمودن
double-take U واکنش دوگانه
double-take U یکه خوردن
Recent search history Forum search
1adjust strength: press strength button you can adjust the strength which you need
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com